Friday, November 30, 2007

استرداد مسئولين پ ک ک و شکاف در صفوف ناسيوناليسم و قوم پرستي کرد!

مهرنوش موسوي

در آغاز حمله ارتش ترکيه به نيروهاي پ ک ک و حتي ورود آنها به کردستان عراق ناسيوناليستها دو عکس العمل هم زمان با هم را آگاهانه به پيش بردند. استراتژي بند و بست در بالا و عوامفريبي قوم پرستانه در پايين. اين استراتژي بدين نحوء بروز يافت که:
1. اولين برخوردي که توسط مسئولين و حاکمان کردستان عراق و جريانات نزديک به آنها در باند زحمتکشان، حزب دمکرات و ديگران فرموله شد اين بود که پ ک ک دارد حق حاکميت "کردها" در عراق را با نگه داشتن خودش در بلنديهاي قنديل به خطر مي اندازد. خطاب اين سياست، توده مردم در کردستان عراق و يا ايران نبودند. مخاطب اين سياست دولت آمريکا، ترکيه، ايران و شبکه حاکمان مفتخور کردستان عراق بود. صلاح مهتدي رسما از اين سخن گفت که آنچه در ماجراي حمله ارتش ترکيه ارجح است، منافع "اقليم کردستان عراق" است. اينها گرچه منتظر نشستند ببينند دقيقا آمريکا چه خواهد کرد، ولي برايشان روشن بود که آمريکا ميخواهد رسما پ ک ک را وسط زمين و هوا ول کند. آمريکا منافعش را در هم پيماني با دولت ترکيه به سرويس گرفتن از پ ک ک ترجيح داده است. لذا صداي زمين خوردن پ ک ک را جلال طالباني و مسعود بارزاني شنيدند و به همين خاطر ابتداء با ملاحظه و به تدريج صراحتا از اين دم زدند که حضور نيروهاي پ ک ک در بلنديهاي قنديل به ضرر آنهاست. وقتي برايشان مسجل شد که پ ک ک افتاده است، همانند سياست لاشخورانه هميشگيشان، آمدند تا سهمي ببرند. طبق اخبار رسمي منتشر شده، مقامات اتحاديه ميهني و حزب دمکرات کردستان عراق اعلام کرده اند که بزودي مسئولين پ ک ک را که به اسارت گرفته اند، تحويل دولت ترکيه خواهند داد. شايع است که پاره ايي از افراد پ ک ک براي انتقامجويي از اين سياست، اقدام به ترور مسعود بارزاني کرده اند. اتحاديه ميهني و حزب دمکرات کردستان عراق اين شايعه را تکذيب کرده اند. خود اين واقعه نشان داد که بند و بست کردن جزو انتگره کليه جرياناتي است که اين جنبش ناسيوناليستي و قوم پرستي را شکل داده اند.. اينها حاضرند با هر کسي بسازند. فرق نميکند. دولت ايران باشد، دولت ترکيه باشد، دولت آمريکا باشد، پ ک ک باشد، راست جنبش ناسيوناليستي در ايران باشد، چپ باشد. فرقي ندارد. معامله کردن راه امرار معاش اينها و پيشبرد سياستهايشان در اين منطقه است. چرا که افق سياسي و اجتماعي باثباتي ندارند. تحرک سياسي طبقات اجتماعي وجود آنها را ضرور نکرده است. اعلام رسمي استرداد مسئولين پ ک ک صرفنظر از عدم نزديکي مردم به اين حزب در ميان آنها نفرت و انزجار ايجاد ميکند. هم در کردستان عراق، هم در کردستان ترکيه، هم در کردستان ايران باعث ايجاد نفرت و انزجار عميق از فرعونهاي حاکم و معامله گر در کردستان عراق و هم پيمانانشان ميشود.

2. دومين برخورد، عوامفريبي قوم پرستانه و مذبذب اينها رو به مردم بود. اينها رو به مردم تلاش کردن جو احساسات ناسيوناليستي را براي "همبستگي ملت کرد" به نفع پ ک ک دامن بزنند. ارتش ترکيه را جنايتکار خطاب کردند. يک شبه همه "کردها" در چهار پارچه با هم "هم سرنوشت" شدند. يک شبه سرنوشت جلال طالباني و مسعود بارزاني، عبدالله مهتدي و مصطفي هجري با سرنوشت کارگر شاهو، کارگر نفت کرکوک، کارگران سقز و بانه و موصل و مريوان و... همه و همه در يک سبد ريخته و به اسم "مظلوميت ملت کرد" در بازار فروخته شد. اينطور وانمود کردند که "ملت کرد" هميشه مورد ستم و بند و بست بالاييها و دول و ارتش هاي شوينيست است. ( نگفتند که خودشان هم جزو صورت مسئله مردم هستند!). اين تبليغات بويژه براي اتحاديه ميهني و حزب دمکرات کردستان عراق حائز اهميت بود. چرا که روند جديد جامعه عراق گسست و حتي رودررويي طبقه کارگر در کردستان عراق را با حاکميت اينها و درک مفهوم واقعي "حاکميت ناسيوناليسم کرد" نشان داده است. واقعيت اين است که در کردستان عراق مردم با گوشت و پوست خود تجربه کردند که معني زندگي تحت حاکميت ناسيوناليستها کدام است. اتحاديه ميهني و حزب دمکرات کردستان عراق از مجراي ايجاد سمپاتي و هم سرنوشتي قومي در واقع دنبال ايجاد حياط خلوتي براي آبروي باخته شان بوده، اين مسئله ايي است که در آن عبدالله مهتدي، هجري و ... هم شريکند. آخر نميشود که باند زحمتکشان، حزب دمکرات و... مدام براي پيشبرد سياستهاي ارتجاع قومي خود دم از "تقدس ملت کرد" بزنند و به جرياني که درست نسخه برابر اصل خود اينها درست شده است، هدفش، سياستهايش، تاکتيکهايش، روش مبارزه اش، کارگر ستيزي اش، زن ستيزي اش، کمونيست ستيزي اش، ارتجاعي، قومي و ناسيوناليستي در جنبش کردستان هست پشت بشود، دستگير و مسترد بشوند و به سادگي آن را بتوان در نزد مردم توجيه کرد. در دالانهاي تعويض دلار با خون کارگر گرسنه اربيل و سليمانيه ميشود که طالباني و بارزاني و حاج آقا بختيار و... با امثال صلاح مهتديها و با پادويي عبدالله مهتدي و هجري و... با هم در اين باره گپ بزنند اما در دنياي واقع اينها مدام سعي کرده اند روي ستم ملي همين دولتهاي شوينيست منطقه سرمايه گذاري کرده به اسم مقابله با آن، فداراليسم، قوم پرستي و ارتجاع ناسيوناليستي را دامن زده، آن را دستمايه به قدرت رسيدن خود بکنند. وجود ستم ملي براي اينها يک مائده آسماني است. براي همين هم ميخواهند با "فدراليسم" نهادينه اش بکنند. تصورش را بکنيد اگر ستم ملي و بهانه کردن به "قوم" نبود کي ميتوانستند در شمال عراق کاخهاي فرعوني بسازند، جايي که به طبقه کارگر کردستان يک دور جديدي از استثمار و بازتوليد سرمايه ها را با يک فقر بيسابقه درست وسط سناريوي سياه در عراق تحميل کرده اند. کجا ميتوانستند از قبل آوارگي مردم به قدرت برسند؟ اينها وجود مبارزه مشروع مردم عليه شوينيسم و ستم ملي را دستمايه بالا رفتن خود از نردبانهاي ترقي در کردستان عراق کرده اند، آرزويي که هجري و مهتدي وغيره خوابش را فعلا مي بينند. اينها کاري کرده اند که در شهر سليمانيه در يک طرف خيابان دلالان فروش اطلاعات و جاسوسي به اسم "ملت کرد" ايستاده اند، طرف ديگر آن کارگران گرسنه کردستان عراق که کردستان ايران را هم به خود به خاطر فقر و فلاکت ملحق کرده است. اينها براي توجيه حاکميت کثيف خود به ستم ملي و دست آويز قرار دادن آن محتاجند. هم از اين جهت در اين دوره نيز با وجوديکه خودشان پشت درهاي بسته زد و بند ميکردند که نيروهاي پ ک ک و شريک دزدي و غافله شان را با کمک ارتش ترکيه از سويي و نيروهاي ايران از سوي ديگر بفروشند و با آنها معامله بکنند، از سوي ديگر با رياکاري تمام در رسانه هاي کرايه ايشان دم از ستم بر "ملت کرد" در ترکيه و ناچاري پ ک ک ميزدند. اين سياست به نفس تناقضي که دارد در نزد توده هاي مردم با نفرت و انزجار بيشتر مواجه ميشود. در خود صفوف ناسيوناليسم کرد هم در عراق و هم در ايران شکاف و بحران را عميقتر ميکند.
امروز نميتوانند جلو روئيت کردن اين تناقض را جلو چشم مردم بگيرند. نميشود آن را لاپوشاني کرد. خود اين تناقض جدا کردن توده مردم در کردستان عراق را از بختک ناسيوناليسم آسانتر ميکند. شکاف منفعت و سياست طبقه کارگر و تقابل آن را با اين احزاب ارتجاعي و حکومت ساخته و پرداخته شان را تعميق يافته تر و آسانتر ميکند. براي طبقه کارگر در کردستان ايران ديگر امروز مثل خورشيد حقيقتي غير قابل انکار است که مدينه حکومت فدراليستي امثال طالباني و بارزاني بجز يک حکومت عشيره ايي، قومي و بچاپ بچاپ و فاسد و معامله گر چيز ديگري نيست. کساني که 2 سال پيش در اربيل و سليمانيه با پول و حمايت خود اين مرتجعين سمپوزيوم براي "حقوق زن در کردستان ايران" ميگرفتند، آبرويشان پاک رفته است. درست در زماني که مسئولين پ ک ک را خود اينها ميگيرند، کت بسته تحويل ارتش ترکيه خواهند داد، جلال طالباني خودش را براي آزادي تروريستهاي ايراني در عراق به در و ديوار زد. درست در زماني که تصميم گرفتند پ ک ک را از قنديل بيرون کنند، به اسارت بگيرند و رويشان معامله بکنند، بعوض براي تروريستهاي اسلامي ايران سفارتخانه باز کردند! اين دو با هم کاملا در ارتباط است. با حمايت مستقيم جلال طالباني، بارزاني و احزاب مرتجعشان و در همراهي با دولت جنايتکار ايران بنا به طرحي که منوچهر متکي در نشست ترکيه ارائه داد، کنار دست سازمان زحمتکشان، حزب دمکرات، حزب کمونيست کارگري عراق، رهبري ويلان و سرگردان حزب حکمتيست، حزب کمونيست ايران، لانه جاسوسي تروريسم اسلامي گشوده شد. جالب است که اينها خودشان عليه باز کردن سفارت رژيم "اطلاعيه" ميدهند. به کي؟ مگر امروز فهميده اند که دست طالباني و بارزاني در دست سپاه پاسداران و قدس و آقازاده هاي آنها در کردستان عراق است؟ اينها خودشان ميدانند. براي همين هم حتي جرئت نمي کنند که اعتراض کنند! مستقيم اعتراض کنند. شير آب را به رويشان ميبندد. براي همين به جاي محکوميت صريح جلال طالباني، بارزاني، اتحاديه ميهني و حزب دمکرات کردستان عراق در همدستي آشکارشان با رژيم ايران به اين اکتفاء ميکنند که با زبان سنتي قوم و قبيله ايي با غمزه و کنايه بگويند "مسئوليت آن پاي احزاب اينجاست!" اين سياست هم در درون خود صفوف اتحاديه ميهني و ناسيوناليسم کرد شکاف ايجاد ميکند و هم احزاب منتظر نشسته دره زرگويز و حاشيه سليمانيه را با بحران و شکاف ميان رهبري و بدنه تشکيلاتشان مواجه ميکند. ناسيوناليسم کرد بايد جوابي پيدا کند که چگونه هم با دول و ارتشهاي شوينيست، ضد کارگر و ضد مردم ميسازد و هم به تن سياستهاي خود لباس "همه با هم" و مبارزه براي حقوق "ملت کرد" کرده است؟ چگونه ميشود با رژيم اسلامي ساخت و برايش لانه جاسوسي باز کرد و هم با راه و جا دادن به احزاب "اپوزيسيون" مدعي حمايت از "خلق کرد" بود؟ يا اين اپوزيسيون بودن غلط است، يا آن حمايت و يا هردو!!
اين شکاف در افق ناسيوناليستي، در تصوير و کاراکتر اين احزاب آنها را با درگيري و بحران بيشتر مواجه خواهد کرد. خود اين تناقض هم باعث ضعيفتر شدن آنها و هم لذا مجرايي براي عروج طبقه کارگر و آلترناتيو کمونيستي و کارگري در اين منطقه خواهد بود. آلترناتيوي که از رهبران سازشکار، بند و بستي و مرتجع عبور خواهد. کرد. مدتهاست که طبقه کارگر بويژه در کردستان عراق در تب عروج يک جريان راديکال، رهبري کاريسماتيک انقلابي و راديکال که باجي به اين وضعيت نمي دهد ميسوزد. متاسفانه به رسم سنتي اين جريانات قومي، ماتريال انساني کمونيسم کارگري که ميتوانست پاسخي به اين خواست تاريخي طبقه کارگر باشد خود در معامله و بند و بست با طالباني، بارزاني و ملا بختيار فروخته شد. سر بلند کردن مجدد کمونيسم کارگري در عراق فقط و تنها با نقد صريح اين پروژه و رودررويي آشکار با احزاب ارتجاعي کنوني مقدر است. سهم باندهاي قومي و احزاب ارتجاع ناسيوناليستي در ايران از هم اکنون ايزولاسيون بوده است. اينها در چمبره خود شکاف صفوفشان به تحليل خواهند رفت و فرو خواهند پاشيد. امروز فقط دلار آمريکايي و رفت و آمدهايشان آنها را سر پا نگه داشته است، نه اينکه ضروريات مبارزه اجتماعي طبقات در جامعه وجود آنها را موجه کرده باشد.

No comments: